حیات طیبه Islamic LifeStyle

SMJ Sajad

فلسفه و منطق قرآن و اهلبیت علیهم السلام

Mohammad Jsajad | جمعه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۱۲ ب.ظ

فلسفه و منطق قرآن و اهلبیت علیهم السلام

 

مرتضی رضوی در کتابی که به نام نقد مبانی حکمت متعالیه نگاشته است در صفحه ی 20 چنین می نویسد:

در اواخر این مقاله خواهم گفت از این همه منطق ها و مکتب ها پیرو منطق و مکتب جعفر صادق علیه السلام و شیعه ولایتی هستم و نیز در آن جا خواهم گفت که شیعه ولایتی در طول تاریخش فقط دوبار قیام کرده است: کربلا و این انقلاب. لیکن اولاً: این لازم نگرفته حتماً این انقلاب را تایید کنم؛ زیرا بودند و هستند افرادی شیعه و ولایتی که اساس این انقلاب را نمی پذیرند، پس اگر من انقلاب را دوست داشته باشم نه بدلیل تعصب منفی، است بل بدلیل اندیشه استدلالی می باشد.

ثانیاً: خواننده خود به روشنی خواهد دید که در این بخش درصدد موضع گیری نسبت به این انقلاب نیستم. حتی سعی خواهم کرد در شناسائی هندسه منطق آن، همان رفتار را داشته باشم که با مارکسیسم داشتم و یا خواهم داشت.

بینش های متفاوت دانشمندان درباره انقلاب را دیدیم، انقلابی که رهبر دارد و نقش رهبری و مردم در آن پنجاه، پنجاه باشد - با هر معنی و مفهوم و با هر بینشی - با هر انقلاب فاقد رهبر یا دارای رهبر کم نقش، فرق دارد. درباره چنین انقلابی با اطمینان بیشتر می توان گفت که منطق آن منطق رهبرش است.

رهبری که 26 سال سخن گفته و چراهای متعدد انقلاب را توضیح داده است دارای چندین تخصص بود: فقیه، عارف و فیلسوف بود. اکنون پرسش این است: کدام یک از این منطق های تخصصی و جراحی شده او منطق انقلاب بود؟ منطق فقه او؟ منطق فلسفی - که منطق ارسطوئی باشد - بود؟ یا منطق و روش عرفانی او؟

به نظر من هیچ کدام و نه یک منطق مرکب و (باصطلاح) معجونی از آنها. هیچ کدام از این منطق ها و تخصص ها «شخصیت» او نبودند. او یک «تربیت» و «شخصیت» قرآنی و اهل بیتی داشت.

در این مقاله از منطق انبیا، منطق قرآن (منطق خدا)، منطق اهل بیت علیهم السلام بحث خواهم کرد.

منطق خمینی در حد بالائی یک منطق قرآنی و اهل بیتی بود. تخصص های او هیچ کدام رابط میان او و مردم نبود رابطه او با مردم همان آب و هوای فضای قرآنی و اهل بیتی بود. و همین نکته یا اصل بس مهم بود که او را موفق می کرد.

کسی که در فقه مقلد او نبود و فقیه دیگری را برای تقلیدش بر او ترجیح داده بود، باز مجذوب او گشته در راهش از همه چیزش می گذشت. همینطور مهندس، پزشک، جامعه شناس، ریاضی دان و... و... همگان یک فضای مشترک در حضور او می یافتند که جنبه مشترک شان را فراز و جنبه های جدائی شان را از توجه شان دور می کرد. هر کس که به حضور او می رسید همانطور که در جلو درب، کفش هایش را می کند تخصصش را نیز از وجودش می کند خواه پزشک بود و خواه فقیه و خواه مهندس و خواه فیلسوف و...

او گاهی جمله ای از تخصص هایش به میان می آورد یا اصطلاحی را به کار می برد؛ لیکن هیچ کدام از آنها و نیز مجموع آنها هرگز عنصری در رهبری او نبود بل گاهی نیز یک «سردرگمی لحظه ای» در برخی مخاطبان ایجاد می کرد.

خمینی شاعر، خمینی فیلسوف، خمینی عارف، خمینی فقیه، هیچ کدام رهبر انقلاب نبودند بل آن که رهبر بود خمینی قرآنی و اهل بیتی، بود. و مردم نیز شیفته همین خمینی بودند.

آشنایان می دانند وقتی او به تدریس «علم اصول فقه» یعنی پیچیده ترین علم حوزوی می پرداخت عالی ترین بیان را داشت و بیش از هر متخصص، شاگرد و مخاطب داشت. و همینطور بود در فلسفه.

اما همین شخص در بیان ابعاد انقلاب خویش دچار فشار و تنگنای ادبیات می گشت تنظیم الفاظ برای ادای معانی و مفهومات مکتب اسلام در قالب منطق اهل بیت علیهم السلام، پرهیز از جراحی و فونکوسیونالیسم را لازم گرفته است و این «پرهیز» خود آگاهانه یا ناخود آگاهانه آن تنگنا را به وجود می آورد.

شاگردان او که روزگاری با بیان سلیس و بدون تنگنای او آشنا بودند به این منطق توام با تنگنایش بیش از آن منطق سلیس تخصصی و فونکوسیونالیته اش، مجذوب می شدند.

راز موفقیت خمینی و سرّ پیروزی اش همین بود و بس. وگرنه، شاید دیگرانی بودند که تخصص های او را داشتند و شاید (محال نیست) متخصص تر از او هم بودند؛ اما حتی بخشی از «توان» او را برای رهبری نداشتند.

  • Mohammad Jsajad

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی